Saturday, January 9, 2010

هیچ

براي پرنده ات ، دانه مي پاشم

براي دلتنگي ات ، شعر مي گويم

براي شکستن سکوتت، آواز مي خوانم

براي تکرار روزهاي عاشقي ات، زير باران مي روم

براي داشتن دوباره ات ، دعا مي کنم

براي رفتن بي دليلت اما

هيچ کاري از دستم بر نمي آيد

هيچ کاري

سیگار

شايد يک روزي از حرفم پشيمان شوم اما افق رويداد کنوني اينطور نشانم مي دهد که سيگار دوست صادق و وفاداريست، به تو سودي مي رساند و سودي از تو مي گيرد، به تو لذت مي دهد و به جايش جانت را به تدريج مي مکد، تو او را مي کِشي و او هم تو را مي کُشد، زندگي را به تو قرض مي دهد و زماني آنرا پس مي گيرد، لاف نمي زند و هميشه در کنارت است، با تمام ضررهايش

نوستالژی عطر

یه دسته از آدمها هستن که عطرشون رو زود زود عوض میکنن. دلیلشون هم خیلی منطقیه. توی هر بازه‌ی زمانی که یه عطر رو استفاده میکنن یه عالمه خاطره براشون میمونه. خاطره هایی که بعدن با بوکردن همون عطر براشون تداعی میشه
اما یه دسته دیگه از آدمها یه عطر رو مدت خیلی زیادی میزنن. شاید سالها. این باعث میشه آدمهای زیادی اطرافشون تا مدتها با شنیدن اون بو یاد اونها بیفتن. حتی بعد از نبودنشون
تفاوت توی اینه که دسته اول ترجیح میدن لذت نوستالژی رو خودشون ببرن، و دسته دوم در قبال اثرگذار بودن این لذت رو به بقیه هدیه میکنن

نمیدونم کدومش بهتره

وعده وجود

خدايا! يکم ارتفاع کم کن بيا باهات صحبت دارم.

خود دلتنگی

دلم برای خودم لک زده است.

برای همان خودی که با امروزم فاصله ها دارد.