عشق را از عَشقه گرفتهاند و آن گياهيست که در باغ پديد آيد در بُنِ درخت. اول بيخ در زمين سخت کند، پس سَر برآرد و خود را در درخت پيچد و همچنان ميرود تا جملهْ درخت را فراگيرد، و چنانش در شکنجه کشد که نم در درخت نمانَد و هر غذا که به واسطهي آب و هوا به درخت رسد به تاراج ميبرد تا آنگاه که درخت خشک شود.
درختي وجود آدمي نيز چنان است. و چون اين شجرهي طيبه باليدن آغاز کند و نزديک کمال رسد، عشق از گوشهاي سر برآرد و خود را در او پيچد تا به جايي که هيچ نمِ بشريت در او نگذارد. و چندان که پيچِ عشق بر تن شجره زيادت شود، به يکبارگي علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روانِ مطلق گردد و شايسته آن شود که در باغ الهي جاي گيرد.
تمهيدات/ عين القضاة
Thursday, June 3, 2010
عشق
تصور
هرکس با قوهي تصور خودش کسي ديگر را دوست دارد و اين از قوهي تصورش است که کيف ميبرد، نه آن زني که روبهروي اوست. اين تصور يک خيال است. يک موهوم که با حقيقت اصلي فرق دارد.
صورتکها/ صادق هدايت
سياست
از آدمهايي که در روابطشان سياست به خرج ميدهند بر حذر باشيد، از آدمي که عاشق شما هست و نميگويد، بترسيد که شايد روزي از شما نفرت داشته باشد و نگويد، بعد يک روز صبح که از خواب بيدار ميشويد و فکر ميکنيد که بعد از شب داغ و پر هيجاني که داشته ايد بايد احساس آرامش کنيد، ولي احساس درد ميکنيد، اول متوجه چاقوي خوني ميشويد، بعد هم متوجه حفره هايي که روي سينه و شکمتان به وجود آمده است.
سلام
اما گاهي دواي دردش يک سلام دوباره است. فقط يک سلام
قاتل
فرويد:
" هر زمان که در ذهن خودت کسي را کشتي.. به يک قاتل تبديل شده اي "
من.. الان... يک قاتل زنجيره ايم.