Friday, January 7, 2011

دستکشها

هی رفیق! دستکشها چه کاربرد غریبی پیدا میکنند،

وقتی کسی نیست که توی دستهات " ها" کنه .

زمان عشق یک لحظه است...

برای من هم مثل همان شاعر، زمان تقسیم شده به قبل از دوست داشتن و بعد از دوست داشتنت ...

مثل تونل کندوان می ماند ... وقتی به سمت شمال می روی تا قبل از رسیدن به تونل همه جا خشک و بی روح است ، دو طرف جاده پر از کوههایی است با درختچه های کوچکی که فقط آدم را دچار سرگیچه و رخوت می کند ... آدم را از سفر زده می کند ... اما بعد از تونل تاریک و طولانی کندوان ، همه چیز عوض می شود ، به شکل خارق العاده و تعجب برانگیزی همه چیز عوض می شود ... هوای آفتابی ، جایش را به هوای ابری میدهد ... مثل چشمان من بعد از تو ، کوههای بلند و خسته کننده با درختچه های تنک و کوچک رخوت آور جایشان را به دره های سرسبز و عمیقی می دهد که با نگاه کردن بهشان دل آدم غنج می رود ، اصلا آدم زنده می شود ....

لابد جاده ی شمال هم یک زمانی عاشق شده که حال و هوایش این جور است ...

از مهربانی‌ها...

برخی رابطه‌ها را وقتی وارد شدی، از قبل باید تکلیفت را با خودت مشخص کنی، باید حساب‌کتابت معلوم باشد، که دیگر جای پشیمانی و برگشتی نیست. باید مرد سفر باشی و جا نزنی.این رابطه‌ها مثل اتوبانند. فقط باید بگازی و به پشت سرت هم نگاه نکنی و به برگشت فکر نکنی. یادت باشد که وقتی با کسی عهد بستی و همسفر شدی، مسوول تمام عواطف و احساسات او تویی. تو دیگر فقط مال ِخودت نیستی. تو شاید تنها دلیل و دلخوشی یک‌نفر برای زندگی باشی. تو شاید حتی تنها بهانه‌ی لبخند یکی باشی.یادت باشد تو خودت خواستی این بهانه و دلخوشی باشی،پس حق نداری آن را پس بگیری. یادت باشد اگر هوس برگشت کردی و در جاده دنده‌عقب بگیری شاید این همسفرت باشد که ضربه‌اش را می‌خورد. یادت باشد که وقتی با کسی سوار بر کشتی زندگی شدی، حق نداری زیر پایت را سوراخ کنی و بگویی به خودم مربوط است! به همسفرت فکر کن. به اینکه اگر هنوز هم فکر می‌کنی که هنوز هم تنها بهانه و دلخوشی‌اش تویی، پس لبخند بزن و خودت را به موج‌های زندگی بسپار و از طوفانی شدن مسیر نهراس...

به دنبال توام منزل به منزل

چه بسا معشوقههايي که رفتنشان فقط از روي ناز بوده

و عاشقاني که هرگز نفهميدهاند...

بخشش

هميشه به خاطر بدي هات بخشيدمت..
اما هيچوقت به خاطر خوبي هاييم که بي ارزششون کردي...
نميتونم...

Thursday, January 6, 2011

امانت

وقتی شما كسی را دوست داريد، نامش را جور ديگری بر زبان می‌آوريد؛ انگار در دهان‌تان به امانت سپرده شده باشد.

جودی پيكو