چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
چو این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که «چون» غرق است در بی چون
استاد شجریان