لیوان اگر دستت هست
زمین بگذار
موکول کن به بعد
نوشیدنت را
تشنه تر از لب ه های لیوان
لب های من است
گاهی آدم احتیاج داره یکی بیاد بزنه رو شونهش، بگه “هی رفیق! از چیزی ناراحتی؟”
اونوقت آدم برگرده بگه “آره رفیق،ازهـمهچـی”
.
نمیتوانى فراموشش کرده باشى وقتى هنوز مى گویى من او را فراموش کرده ام… این یعنى او هنوز در وجود توست.
چقدر این دوستداشتنهای بیدلیل خوب است
مثل همین باران ِبیسوال
که هی میبارد
که هی اتفاقا
آرام و شمرده شمرده
میبارد