چيزهايي را نميشود بخشيد. نبايد بخشيد. نبايد آتش کينه را خاموش کرد. بايد تا دم مرگ سوخت. نبايد حلال کرد. تلافي هم نبايد کرد. تلافي که کني، وجدان از طاق ميافتد پايين و ملامتگرانه نگاه ميکند و به تاسف سر تکان ميدهد. وجدان ولي به کينه نميتواند بند کند. جزو قلمرويش نيست. کينه يک قلمروي خيلي خيلي بخصوص و کوچک دارد در آن اعماق درون. بايد هرچندوقت يک بار خزيد درونش و در را بست و به آتشاش سوخت. اين سوختن تزکيه است. آب حيات است. زنده بودن را يادآوري ميکند. آدم بيکينه، آدم مرده است
No comments:
Post a Comment