بعضي آدمها روي تن زندگيت رد مي اندازند، بگير مثل خال يا جاي بخيه. بعضي هاشان رد بودنشان را جاي مخفي اي به جا مي گذارند، آنقدري که وقتي با تنت تنهايي دستي رويش بکشي و دردي احضار شود يا حظ کني که اين خال چقدر به اين انحناي پنهان جذابيت داده. گاهي جاي حضور بعضي آدمها همين طورها توي چشم است. طوري که جاي بخيه ي گوشه ي پيشانيت همه را به صرافت پرسيدن مي اندازد که از کدام ديوار و درختي بالا رفته اي که با سر خورده اي زمين . يا اين بيوتي اسپات را که خيلي هم زيبايي ندارد چرا ليزر نمي کني مثلن؟ خيلي ها پنهان ها را هم ليزر مي کنند، حواسشان هست بخيه جذبي باشد نه گاوي مثلن. من اما همه را نگه داشته ام. باکيم هم نبوده اگر بخيه جذبي نباشد يا بيوتي اسپات مذکور براي آدمِ خلوتِ تنم چندان جذاب نباشد. درست و غلطش را هم نمي دانم. به باورم هميشه آدمي که توانسته روي تن زندگي ام ردي جا بگذارد سزاورارش هست که ردش باقي بماند. به چشم من يا بقيه زشت باشد يا زيبا، فرقي ندارد.
Thursday, February 4, 2010
خال و جاي بخيه و جز آن
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment