مثل دريا وقتي توفان وحشي تمام شده و نخستين مرغان دريايي باز جرات پريدن يافته اند؛
مثل خاک ترک خورده بيابان که آغوش گشوده براي قطره قطرهي باراني که يک عمر در انتظارش بوده؛
مثل جنگل در دل شب که شکوه مهتاب زوزه را از ياد کفتارها هم برده باشد...
آرام شدم.
و سری که بر شانه ای آرمید
ReplyDeleteو ترجمه ای دیگر شد و حلق هنوز در بغض افسوس گرهی کور شده ...