Thursday, June 3, 2010

عشق

عشق را از عَشقه گرفته‌اند و آن گياهي‌ست که در باغ پديد آيد در بُنِ درخت. اول بيخ در زمين سخت کند، پس سَر برآرد و خود را در درخت پيچد و هم‌چنان مي‌رود تا جملهْ درخت را فراگيرد، و چنانش در شکنجه کشد که نم در درخت نمانَد و هر غذا که به واسطه‌ي آب و هوا به درخت رسد به تاراج مي‌برد تا آنگاه که درخت خشک شود.
درختي وجود آدمي نيز چنان است. و چون اين شجره‌ي طيبه باليدن آغاز کند و نزديک کمال رسد، عشق از گوشه‌اي سر برآرد و خود را در او پيچد تا به جايي که هيچ نمِ بشريت در او نگذارد. و چندان که پيچِ عشق بر تن شجره زيادت شود، به يکبارگي علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روانِ مطلق گردد و شايسته آن شود که در باغ الهي جاي گيرد.

تمهيدات/ عين القضاة

No comments:

Post a Comment