Monday, January 11, 2010

بايد پرکشيد

بايد پرکشيد!

به آرزوي منزلي نو...

آنجا که نيم شبانِ پرلبخند, فراموش نشده اند.

آخر, اينجا و اکنون, همه, شبانه هاي تاريک و رنجنامه هاشان را پهنِ ستاره و سکوت مي کنند. عاصي اند و فرياد مي زنند...

و مگر نه اينکه جستن و گزيدنِ پيش از سپيده دمان, از براي روشني و پاکي اش بود؟

بايد پرکشيد!

بي چشمداشتِ منتظري نو, بي پرواي نا"بودنِ" آنها که بهارـ بهار٬خزان مي سرودند...

بايد رفت! گذاشت و ... گذشت.

No comments:

Post a Comment