شبه، زمستونه، برف اومده
روي صندلي عقب ماشين نشستي و به بيرون، به جاده نگاه ميکني بيرون سرد و سفيـد و خلوت؛ داخل ماشين، ساکت.
شيشه اي که سرتو بهش تکه دادي، بخار گرفته؛ از بيرون فقط نور محو چراغها پيداس...
بخار شيشه با نفس کشيدنت، کم و زياد ميشه
دوست داري با نوک انگشتات روي شيشه چيزي رو نقاشي کني...
چي ميکشي يا چي مينويسي؟
بنويس تنبلي نکن !!!

No comments:
Post a Comment